سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

 

آن روزها روح الله مستانه فرهاد شد و بر جان و دل شیرین ها نشست.در دام عاشقی مجنون گشت و بر سریر تعبد همدم لیلی پرگشود.در انزوای سینه ها ،خلوت آیینه ها را طلب نمود و ترجمان غربت را بر دردمند سینه عاشقان باراند.از عمق وجود در زیبایی حضور سجود،به گاه نیمه شب ،اشک را به وجود آورد و وجود اشک خود موجودی گشت بر پاکی و صداقت روح الله تا بنمایاند که رمز سکوتی دارد،که او هم نیمه شبها ملکوتی دارد و آن شب که دل روح الله پر زد،ملکوتیان بی خویش و بیقرار بر سر دار گشتند و انا الحق او را از پس پرده های پندار شنیدند،آنگاه که حنجره خونینش فریاد برآورد که

 

                               ای حبیب!مضطر عشقم،امن یجیب

 

 

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:32 صبح روز چهارشنبه 86/3/16
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


آن روزها،آنگاه که بانگ جرس از لامکان انعکاس یافت،ساربان مردمان را به همراهی کاروان فراخواند.کاروانی که به سوی بهشت ره می گشود،کاروانی که وسعت کویر را مأمن غزالان بیقرارش ساخته بود تا آنان را به مینوی خداوندی برساند.ساربان ققنوس صفتان را برد تا در آتش عشق پروردگارشان بسوزند و خاکستر شوند و بار دیگر در باغی جنتی متولد گردند.ساربان آنان را آنچنان ساخت که حلاج وار بر سر دار گردند و بی پروا خدا خدا بگویند.ساربان خود شاهد بود بر درد آن سرمستان صهبای عشق،خود سوز آهشان را حس کرده بود،خود سرشک دیدگانشان را لمس کرده بود.یک ساربان بود و یک کاروان. کاروانی به نام شهدا و ساربانی به نام خمینی.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:25 صبح روز چهارشنبه 86/3/16
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


دریا،آنقدر بزرگی که در وسعت دلم نمی گنجی،دریا آنقدرنیلگونی که چشمانم را بی رنگ می کنی....دریا!.و من چه عاشق توهستم.عاشقانه بر ساحل بی تمنایت زانو می زنم ،می نشینم وساعتها فقط به امواج زیبایت می نگرم،ساعتها غرق در آبهای دلفریبت ساکن می مانم.به یاد و نامی می اندیشم که بس بی نهایت دلم را می برد.آنقدر در این آبی ِافکار شیرین فرو می روم که حوصله تو را هم سر می برم.امّا دریا مرا درک کن .من منتظرم،باید به من بیاموزی که دلی مانند تو داشته باشم وگرنه در درد انتظار خواهم مرد.

 

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 3:7 صبح روز شنبه 86/3/12
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


میگویند هرچه باشد او آمدنی است.می آید و پرده ها می درد.سایه از رخ ایمان می برد.بناهای شرک و دورویی ویران می کندوطالب می گردد...طالب به دم مقتول کربلا...وکربلا کجاست و مقتولش کیست؟مگر نه این است که همه روز عاشورا وهمه جا کرب وبلاست؟مگرنه این است که به روزی این سرزمین کربلایی گشت به وسعت کربی و بلایی عظیم؟و مگر نه آن بود که حسین و حسینیان در اینجا به مقتل رفتند؟و مگر نه آن بود که اینان مردند پیش از آنکه بمیرانندشان و اینچنین مبدا و منشا حیات گشتند و کارون را بر پیکره فرات جوشاندند و امروز کارون خوزستان بر فرات صحرای طف فریاد بر می آورد که ای رود چگونه تو را یارای خروشیدن است پس از تشنه کردن آل علی و فرات چه غریبانه می گرید که من نیز آن روز تشنه بودم ...تشنه به سیراب کردن حسینیان .اما تو چه می دانی که آنان نه به من تشنه بودند که تمنای شرابی طهور می نمودند .به راستی درد فرات چه بود؟درد فرات را نه تو می دانی و نه من فقط یک تن می داند آن شاهد عاشورا ...آن مهدی.خدایا کجاست؟خدایاکجاست آن یوسف زهرایی...مهدی کنعانی...شاهد روحانی...؟ کجاست آن مضطری که اجابت شود آنگاه که دعا کند. کی شنیده می شود دعای مهدی.....؟ کی می آید آن اقامه کننده قسط و عدل؟

 

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 2:31 صبح روز شنبه 86/3/12
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


 

مهدی بیا به جان مادرت بیا



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:5 صبح روز پنج شنبه 86/3/10
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


ندایی شنیده بود،از خدا خواسته بود قطره اشکی باشد چکیده از چشم یتیمی و خدایش چه زیبا دعایش را به اجابت رساند واورادر قصر بلورین عرش کبریایی میهمان ساخت.نیلوفرهای پاک را به پابوسی فرستاد وپیچک های دلداگی را به ماموریت بوسیدن لبهای خدایی اش مامورکرد.اوماه باغ ماهتاب شد وشهاب ها به یمن حضورش از راههای کهکشانی آسمان گذرکردند،چرا که او سرداربود چرا که او چمران بود .از همه چیزش گذشت و درآتش عشق الهش سوخت تا جاودانه بماند.حماسه ها آفریدورشادت ها نمودارساخت و به آخرین روز آخرین ماه اولین فصل سال از دهلاویه به دیدارمعبودش شتافت.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:10 صبح روز سه شنبه 86/3/8
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


آنهنگام که شفق برزمین و آسمان رنگ خون می کشاند غربت طلاییه مثال زدنی می شود.خورشیدازدل آسمان می رود وستارگان بی همتای عاشقی را میهمان جان بی قرارش می سازد .چقدرستاره!می دانی این ستاره ها نشان از چه دارند؟

می دانی؟

سال ها پیش به روزگار آتش و خون هزاران قلب عاشق در هیات هزاران ستاره به آسمان فراخوانده شدند تا امشب به من وتو چشمکی حواله کنند.چشمکی که خبر از رازی بزرگ می دهد.راز دلداگان دیارمعرفت.باهمه ایمانت از سه راهی شهادت عبور کن.درجذبه پاکی اش غرق شوواز خودبی خود شو!شاید خداتوراهم ستاره کند.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:7 صبح روز سه شنبه 86/3/8
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


 

 

بهشتی شو



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:44 صبح روز سه شنبه 86/3/8
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


فرشتگان خبرآوردند که مسافران بهشت بی پا و بی سر و بی دست آمده اند،خبر آوردندکه همانند سالارشان حسین(ع)بی سرمقرّب گشته اند،ندا دادند بال گشوده ایم تا شاهراه این مسافران عرشی،فرش گردد.همه بهشتیان به استقبالشان رفته بودند.چرا که ایشان معراجیان شلمچه بودند.آنان که در کربلای ایران عاشورایی آفریدند تا سپاه کفر بدانند اگر سالها پیش ازآن میهمان گیتی شده بودند حسین(ع)تنها نمی ماند.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:34 صبح روز سه شنبه 86/3/8
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


دوکوهه غربتت دیوانه ام می کند،دوکوهه تنهایی ات از خود بی خودم می کند. دوکوهه کجاست،کجاست آن شوروحالی که می گفتنددرقلب تو نهفته است؟کجاست آن دروازه شهادت؟کجاست؟حاج همت ات کو؟شوروحال حسینیه اش کجا رفت؟دوکوهه کجارفتند آن سالکان عرش؟کجارفتند آن تارکان فرش؟

تو با همه استواری ات،با همه عظمت ات چهره درهاله سکوت فروبرده ای.این صدای سکوت کدامین تارساز توست؟دوکوهه چه ساکتی؟دوکوهه چه بی صدایی! امشب خدا ستاره ها را لایق چشمک زدن درآسمان تو ندانسته است،امشب خدا ماهتاب راتبعید کرده است.امشب خدا ابرها را میهمان دل ساده تو نموده است تا همه دلتنگی ات رابا توببارندوضجّه ضجّه عقده دل واکنند.اینجا حال عجیبی  دارد. اینجا حال عجیبی دارد.اینجانوای غریبی دارد.اینجا صدای فریاد سکوت می آید.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:29 صبح روز سه شنبه 86/3/8
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


<   <<   16   17   18   19      >
Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo