مهدی مروارید یکدانه صدف انتظار است .آن آیت زبیای دوست ،دمش مسیحایی ،نفسش مینایی و عشقش اهورایی است.این نظرکرده سرای لاهوتیان می آید تا یگانه نعره نای عدالت گردد و نوایش طنین تندر آسای حقیقت جویی اعصار....می آید تا زلالیت اشک یتیمانی را معنا بخشد که نگاه منتظرشان قدمگاه آن تک سوار می گردد.و آن تک سوار ،خود ِمهدی است.می آید تا قراری باشد بر دلهای بیقرارانی که به هر صبحدم به نوای عهد ندا سر می دهند:اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه.و تو نیز چون منتظری تلاش کن تا در زمره سالکان و انصار و اعوان او وارد شوی به آن وجه که مفتخر به پوشیدن قبا و ردای مستشهدین درگاهش گردی ولایق شوی از آنانی باشی که انقلاب نهایی زمین به نفع ایشان تحقق خواهد یافت.
وتو مرا عاشق خودت نمودی....ولی بگو آیا روا بود بر من این مستی؟تو که می خواستی غایب باشی چرا مرا دیوانه خودت کردی؟تو که عزم پرواز داشتی چرا پرنده ای بی بال و پر را همرا ه خود کرده بودی؟به این نمی اندیشیدی که بال و پر نداشتن در لحظه پرواز پرنده را دیوانه می کند،پرنده را در بند بی هویتی اسیر می سازد وبه مواجهه ای عظیم او را به مرز نیستی می کشاند واز هستی ساقط می کند.امّا نه!نه تو خواسته ای غایب باشی و نه من می توانم عاشقت نباشم،چرا که خدا ما را در این بزم خواسته است.تنها ندا می دهم که:
ما مست الستیم به یک جرعه چو منصور
اندیشه و پروای سر ِدار نداریم
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان
یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید
از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک / بر جمله مسلمین مبارک .
یک شبی مجنون نمازش را شکست /بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود/فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او/پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟/بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای /وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی/دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق دلخونم مکن/من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم/این تو / این لیلای تو ..... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم./در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی/من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم./صدقمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد/گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت/غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی../دیدم امشب با منی گفتم بلی..
مطمئن بودم به من سر میزنی/در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خارت کرده بود/درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم/صد چو لیلا کشته در راهت کنم
عشق در دریا غرق شدن است :اما
دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را میگیرد: اما
دوست داشتن بینایی میدهد
عشق خشن است و شدید و ناپایدار: اما
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است :اما
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم :اما
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق،که او را به معشوق میکشاند :اما
دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست میبرد
عشق تملک معشوق است: اما
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند:اما
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همهی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است،:اما
در دوست داشتن است که: ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
عشق معشوق را طعمهی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد:اما
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست
دکتر علی شریعتی
نظر شما چیه؟
نوروز روز نو، روز تازه و روز جدیدى است اول فروردین، روز نو سال جدید آغاز مى گردد و کهنگى سال قبل که با سرما، خستگى و تکرار کارها و روزها همراه بوده، با نوروز به روز نو و سال جدید که طراوت طبیعت آن را تر و تازه ساخته تبدیل مى گردد. این روز براى بسیارى از ملتها روز عید محسوب مى شود. عید به معنى بازگشت است که از ریشه «عود» گرفته شده است.سال نو بر همه شما ایرانیان عزیز مبارکباد سالی پر خیر وبرکت برای همه آرزومندیم.
وای خدای من چقدر خوشحالم
چقدر خوشحالم وای.آخه امروز روزتولد بهترین من،عسل من، ناز من گل منه
اماناراحت هم هستم هم خوشحالم هم ناراحت ،آخه روز تولد جیگرمه مهمترین روز زندگی من، اما من و اون از هم دوریم
خدایا مارو به همدیگه برسون!
آمین