وقتی صدای گریه یه بچه یتیمو می شنوم،وقتی صدای آه اون زن بیوه رو میشنوم،وقتی نعره درد اون بیماری رو می شنوم که به خاطر نداشتن پول باید بره بمیره،وقتی صدای شکستن پشت یه پدر رو می شنوم که مجبوره واسه خریدن یه عروسک کوچولو شیشه ماشینارو سر چهارراهها تمیز کنه اون وقتی که میبینم یه پسرک خردسال توسرمای زمستون مچاله شده کنار پیاده رو و یه جعبه آدامس جلوشه و ماشینای مدل بالا بدون دیدنش جلو چشماش ویراژ می دن وقتی میبینم آدمهایی رو که در بهترین رستوران گرون قیمت ترین غذاها رو می خورن و اصلا به این فکر نمیکنن که یه گرسنه پشت این رستوران شیشه ای داره به اونها نگاه می کنه،وقتی می بینم آدمها فقط به فکر خودشونن به این نتیجه می رسم که حتما باید بیای ....هرچه سریعتر،