سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

دوکوهه! سلام!دو کوهه سلام!

بالاخره آمدم آمدم مرا دیدی دیدی که قدمهای شرمسارم را بر خاک پر غرورت نهادم دوکوهه من سالها منتظر تو بودم منتظر نبودم تا تو بیایی انتظار می کشیدم آمدن خودم را تا بیایم و برتو حضور کنم و تو بر من ظهور.دوکوهه در آستانه هفتمین سال تمنا مرات به دروازه هفت شهر عاشقی کشاندی.دوکوهه!ومن چه دیوانه تو هستم مستانه به سوی تو بال گشودم و عرشیان را سرمست از این همه دلداگی نمودم.سالهای انتظار سالهای تمنا مرا به گدای درویشی بدل ساخته بود که هیچ نمی دانستم چه باید بکنم.دوکوهه من هماره تو را می خواستم هماره از تو می گفتم همیشه حضور در کنار تو را آرزو می نمودم. به هزاران دلیل تو را میخواستم اما نمی دانستم تشنگبی من باید برورقی دیگررقم بخوردپس در آستانه هفتمین سال تمنا خواستم خواستم باز هم خواستم تو را اما این بار نه به هزاران دلیل بلکه تو را تنها برای تو خواستم و چون تو را فقط برای تو خواستم چه مهربانانه مرا خواستی و چه مستانه مرا دعوت نمودی.دوکوهه دیوانه ام کردی از این همه میهمان نوازی ات.

امروز براین خانه عشق حلول نمودم



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:43 صبح روز سه شنبه 86/2/18
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo