مهدی بیا به جان مادرت بیا
ندایی شنیده بود،از خدا خواسته بود قطره اشکی باشد چکیده از چشم یتیمی و خدایش چه زیبا دعایش را به اجابت رساند واورادر قصر بلورین عرش کبریایی میهمان ساخت.نیلوفرهای پاک را به پابوسی فرستاد وپیچک های دلداگی را به ماموریت بوسیدن لبهای خدایی اش مامورکرد.اوماه باغ ماهتاب شد وشهاب ها به یمن حضورش از راههای کهکشانی آسمان گذرکردند،چرا که او سرداربود چرا که او چمران بود .از همه چیزش گذشت و درآتش عشق الهش سوخت تا جاودانه بماند.حماسه ها آفریدورشادت ها نمودارساخت و به آخرین روز آخرین ماه اولین فصل سال از دهلاویه به دیدارمعبودش شتافت.