سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

آیا درد انتظار را به گیتی پایانی هست؟آیا سرانجام برای آنچه که آغاز ندارد پذیرفتنی است؟...هرگز.اگر آبشار فروپاشی ذرات آب است ،جوشش رود در یاد ایّام سرآغاز تولد دوباره قطره است
اگر مرداب بسته در کمند تعلق هاست،نیلوفری هست که پاکی نگاه مرداب باشد.اگر کویر گستره ای است به وسعت خشکسال غربت،گلبرگ های ناز و حریری شقایق ترانۀ آشنایی است در گوش مسافر کویر واگر مجنونی به دنیا باقی است باید باشد لیلایی که در هنگامۀ یلداها، پیچ وشکن گیسوانش را بر سر جان ِعالم بریزد.شیرینی حضور فرهاد به ناز و تنعم ظهور شیرین اعتبار می یابد و فطرت پاک و جمال زیبای یوسف در پی ضرباهنگ بریده شدن دستها پژواک میکند.پس باید باشد خدای عشق تا عشق هست.خدای عشق...او که در پیوند قلبها بس هنرمند است .وآنچنان می کند در لحظۀ تجلّی عشق که انتظار را به سجود می کشاند.پس بنشین و انتظار بکش طلوع یوسف را.



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 12:15 صبح روز چهارشنبه 84/10/28
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo