سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین


خدایا دوش چه شعری شنیدم:

کاروان رفته بود وپیکر من

در سکوتی سیاه می لرزید

روح من تازیانه ها می خورد

به گناهی که عشق می ورزید
عشق،دوست داشتن،از خود بی خود شدن،جامه دریدن،عریان گشتن، جرعه نوشی به حریم حرمت یار،قدح دیدن به دست ساقی،طلب جرعه نمودن،،مستی ِ چشیدن بی تابی ِ نوشیدن، دیوانگی سر کشیدن و از هستی ساقط شدن.و آیا تو را یارای نیستی هست؟پس بمیر تا به مدد می محبت به شب ِناز ِانتظار جرعه نوش میلاد گردی.



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:18 عصر روز پنج شنبه 86/5/25
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo