سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

به لحظاتی به فکر فرو می روی و با خود می گویی اکنون که من اینگونه دیوانه ،مستانه در انتظار مهدیم،آیا او به یاد من هست؟آیا او نگران لغزش من در پرتگاههای زندگی هست؟آیا به دمی مرا دعا خواهد کرد؟اینجاست که حبابهای انتظار تو در گوشه دشت چشمانت انباشته می گردد وبرای شنیدن صدای ترکش بغضت به انتظار می نشیند.مشت خود گره می کنی و به بلندای همه تنهایی ات غریبانه بر دیوار بی کسی می کوبی.مژگانت سنگین می شود و واقعه تولد نگین اشک ،پژواک می کند.پشت بر دیوار بی کسی تکیه می دهی و به هماورد غمت فرو می ریزی،سر بر آستان ربوبی می سایی و فقط فریاد بر می آوری:خدا....چرا؟...چه از خدا می خواهی؟مگر این خود خدا نبود که تو را آفرید،مگر او نبود که دل آفرید؟مگر همو نبود که عین ِعشق بر تو اعانه داد؟مگر دست توانای او نبود که به شین عشق کام تو شیرین نمود؟مگر این خود خدا نبود که سیمرغ دلت را به قاف عاشقی فرستاد؟چرا خودش بود.آفرین ها بر نگاره هایش باد.پس منتظر باش تاآن نابترین نگاره را رو کند.



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 2:18 صبح روز سه شنبه 86/3/29
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo