سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

چمران با من چه کردی؟!چمران با من چه می کنی؟!اما همین امروز که مرا پس از سالها تمنّا خواسته ای مست مست گشته ام،دیوانه شده ام،آمده ام تا به یاد آن آخرین روز آخرین ماه اولین فصل سال که تو غربت زمین را رها کردی و به مینوی خداوندی پرکشیدی به بلندای همه تنهایی ام مشت خودگره کنم و بر دیوار بی کسی بکوبم،آمده ام تا همه غربتت را فریاد کنم،آمده ام تا بیدلی ات را آواز کنم آمده ام تا بگویم چمرانم من دیوانه توهستم من عاشق تو هستم من دلداده سینه چاک تو هستم.چمران دوستت دارم،امروز که تونیستی و من آمده ام تا تو را در هاله قاب های چوبی ببینم به آسانی درمی یابم که قامتت چه دلربا بوده است.درمی یابم که چشمانت چه زیبا بوده است تو از همان لحظه آفرینش مقرّب خدا گشته ای .خدا تو را در زمرّه سی مرغ عاشق قرارداد چرا که می دانست تو مدهوشانه به سمت قاف عاشقی پرخواهی گشود.چمران!همه نیایش ات در گوش دلم طنین انداخته است.زیباترین سروده هستی ات در جانم پژواک می کند.چمرانم!امروز راز تابش درّیکدانه چشمان منتظر تو را کشف می کنم،امروز راز فشردگی قلبت را افشا خواهم کرد.

 



نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 1:22 صبح روز یکشنبه 86/3/6
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo