يا ابا صالح المهدي ادرکني:
منم که زشت و سيه چهره تو در نهايت زيبايي منم فقير فقيرانه تو در نهايت دارايي چه مي شود بشود روزي سراغ خيمه سبز تو که روزي ام بشود روزي طعام خيمه سبز تو....
به که گويم که تو منزلگه چشمان مني، به که گويم تو نوازشگر دستان مني، گر چه پاييز نشد همدم و همسايه ي من، به که گويم که تو باران زمستان مني؟..
غريب من اگر ز راه برسد صداي من ز دل به ماه برسد گداي کاسه اي صداقتم ولي عريضه ام اگر به شاه برسد مريد عشق مي شويم بگذار که پاي من به خانقاه برسد عزيز سرزمين شعر بشوم چو ساربان من به چاه برسد غروب و من نگار و غافل از خدا مگر که مي به اين گناه برسد
سلام آبجي جونم!!!!به خداچشام 4تاشدوقتي ديدم به روزي...!!!
به منم سربزن.فدات
بر ما سالي گذشت و بر زمين گردشي و بر روزگار حکايتي ...
اميد آنکه آن کهنه رفته باشد به نيکوئي و اين نو آيد به شادي