• وبلاگ : روزگار غريبي است نازنين
  • يادداشت : معاشرياس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام منتظر ...

    صبح را با اين اميد آغازكرديم كه امروز حتما خواهي امد ... جمعه اي بود و وعده ي ديدار و قلبي منتظر در انتظار ...
    ولي باز هم همان عادت هميشگي ... غروب و بغض و رحيلي كه بازنگشت ...
    اينست قصه ي مكرر انتظار ما ...
    شود آن روز كه تو بشكني اين زنجير غصه را ...
    قلبم تنها به اميد زنده است ... به اينكه حتما مي آيي ...
    حسرت خوردن در لحظه ي مرگ را دوست ندارم ...


    صفاي قلمتان ... ياحق!