• وبلاگ : روزگار غريبي است نازنين
  • يادداشت : دلم گرفته ....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سارا 

    سلام

    اگه اجازه بدي شما رو دوست خوب خودم خطاب کنم آه راستي يادم رفت من سارا هستم همون که حالا ديگه شب و روز کارش شده بياد تو وبلاگ شما و از خوندن مطالب ارزشمند اون لذت ببره و به زندگي اميدوار بشه.
    راستش من اولش اينجوري بودم

    يا شايد اينجوريبعضي وقتها اينطوريدنبال کسي ميگشتم بهم کمک کنهاما همه ميگفتن:چقدر توسري خوردمبهم توهين شدچقدر حرف شنيدمعلامت سوالاي ذهنم برطرف نشدتا اينکه با ايمان ضعيفم از خدا خواستم بهم کمک کنهوقتي داشتم نا اميد ميشدم و تو آتيش ميسوختمانگار اتفاقي افتادو خداوند حلاوت و شيريني لطفش رو با نشون دادن شما بهم چشوندحالا ميتونم بگم چقدر دوستت داردم چقدر خوشحالم
    + فراموش شده 

    سلام

    از سر درد برايتان مينويسم که همه زندگيم درد است با چشماني اشکبار و گريه آلود که همه زندگيم اشک است
    ..........

    .................

    ..........................

    .................................. دوستتان دارم و برايم دعا کنيد

    براي تويي که نمي شناختمت

    واما يک سوال

    براستي تاريشه است بايد جوانه زد وقتي ريشه اي نبود چه بايد کرد؟

    + سارا 

    سلام مليله جون.

    تو کوچه گردي هاي شبانه دلم ديوارنوشته هات و خوندم.

    مرسي از اين همه تداوم و پشتکار.

    نمي دوم ولي؛

    نميدونم چرا مليله شاد من برخلاف صورت خندان و مثبت اش يه کمي تازگي ها غمگين مي زنه. شايدم من اشتباه مي کنم . اميدوارم.

    + فاطمه 

    سلام

    نميدونم چي بايد بگم اما انگار دلم ميخواد خيلي حرف بزنم ولي از کجا بايد شروع کنم نميدونم. راستي بعضي وقتها آدما به يه چيزايي ميرسن که انگار براشون آشناست. انگار قبل از اين هم اونو ميشناختن براشون غريبه نيست انگار داره از زبون اونا حرف ميزنه يا اينکه داره حرفاي دل اونا رو ميزنه اي کاش ميشد هميشه پيشت بمونن يا تو با اونا باشي يا برگردي به عقب و يه جوري روند رو اصلاح کني

    "و يهو به يادت مي آد که کاش مي شد سرنوشت را از سر ... نوشت..."

    حرف دلم بود که اينجا پيداش کردم

    روزگارمون داره ميگذره " گاهي دلم براي خودم تنگ ميشود"

    راستي چه جوريه که اکثريت آدما يه خلوتي براي خودشون دارن ولي بعضيا نه؟

    کاش مهربوني ها اينقدر دست نيافتني نبود....

    کاش آسمون دل همه ستاره بارون بود....

    کاش تنها نبودم ...کاش تنها نبودم...کاش تنها نبودم..........................


    آره همه اينا حرف دلم بود انگار که يکي داره از زبون من حرف ميزنه يا اينکه داره حرفاي دل منو ميزنه انگار از قبل ميشناسيش انگار يه آشنايي پشت همه اين ديواراي مجازي هست

    و بغض گلوت ميشکنه و اشک امان رو از تو ميگيره
    دلت گرفته ميدونم و ميدوني چرا؟

    + سارا 


    سلام!

    من سارا هستم همينطوري اتفاقي وبلاگ شما را ديدم واقعا تحت تاثير همه صداقت و صفاي دل شما قرار گرفتم راستي توي اين زمونه اي که همه چيز يه جورايي به سياهي ميزنه ديدن يه ستاره اونم با يه نور خيره کننده که چشمک نميزنه بلکه نورش ثابت و دائمي داره کمک ميکنه کسي تو اين سياهي شب راهش رو گم نکنه واقعا شگفت انگيزه مخصوصا براي آدمهايي مثل من که تقريبا به آخر خط رسيده بودند و فکر ميکردند تو اين دنيا هيچ کس نتونسته از دست سياهي شب فرار کنه اما حالا ميفهمه نه. آدمهاي خيلي خوب با صفاي دلشون که نشأت گرفته از باطن پاکشونه هنوزم دارن ميسوزن مثل شمع اما نورشون مثل خورشيده و راه رو البته راه درست رو به بقيه نشون ميدن

    صفاي دل و باطن شما رو عشق است

    زنده و پاينده باشيد

    لطف ميکنيد اگه من رو از همين لحظه از مشتريهاي پر و پا قرص خودتون بدونيد